من می روم از این حوالی دورتر باشم
بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد !
یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد
این رود تشنه درسرش شور خزر دارد
دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است
دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،
من می روم از این حوالی دورتر باشم
بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد !
یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد
این رود تشنه درسرش شور خزر دارد
دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است
دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،
مانند قایقی که اسیر تلاطم است
در پیچ و تاب زلف تو آرامشم گم است
تا کی به بوسه از عکست اکتفا کنم؟
وقتی که آب هست چه جای تیمم است؟
تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه ..
مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..
دل من را زدی به دریاها،این دلی که ندیده دریا را
چشم دریایی ات به من فهماند،آبی بی گدار یعنی چه..
مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت
تو خودت هم که خوب میدانی،قرص..روزی سه بار یعنی چه..
آه! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است
مژه هایت به من نشان دادند،آسمان در حصار یعنی چه..
شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد
هیچ کس..هیچ کس نمیداند،پرسه در لاله زار یعنی چه..
قم همیشه غریب و دلگیر است،باز هم شکر حق که(بانو)هست
تو که طهرانی و نمی فهمی،غربت یک دیار یعنی چه...
محمد شریف
وبلاگ شاعر :http://mohammadsharif.persianblog.ir
Design By : Pichak |